معنی نمایشنامه ‌نویس فرانسوی

فارسی به عربی

نمایشنامه نویس

کاتب مسرحی، مسرحی

لغت نامه دهخدا

نویس

نویس. [ن ِ] (ریشه ٔ فعل) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس. بنویس. می نویسم. || (ن مف) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است: بارنویس. بیرون نویس. پانویس. پاک نویس. پیش نویس. خارج نویس. || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس، به معنی نانویسیده و نانوشته. || (نف) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است: افسانه نویس. اوارجه نویس. پنهان نویس. تابلونویس. تاریخ نویس. تندنویس. چهره نویس. چیزنویس. حاشیه نویس. حق نویس. خفیه نویس. خودنویس. خوش نویس. داستان نویس. دعانویس. دفترنویس. رمان نویس. روزنامه نویس. سرخطنویس. ضابطنویس. غلطنویس.فکاهی نویس. کاغذنویس. کتیبه نویس. کشیک نویس. کفن نویس. لشکرنویس. مثال نویس. مجلس نویس. مراسله نویس. نامه نویس. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

نمایشنامه

(اسم) نوشته ای که برای بازی کردن در تماشاخانه تحریر شود. هنرپیشگان از روی آن سخن گویند و حرکات خود را طبق آن نوشته تنظیم کنند و آن انواع دارد پیس. یا نمایشنامه سینما. سناریو.

معادل ابجد

نمایشنامه ‌نویس فرانسوی

1030

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری