معنی نمایشنامه نویس فرانسوی
حل جدول
ساردو
نمایشنامه پرداز فرانسوی
راسین
نمایشنامه نویس آمریکایى
نیل سایمون
نمایشنامه نویس مجاری
ارکنی
درام نویس فرانسوی
آنا کارینا، آلبر کامو، ژان راسین
تخیلی نویس فرانسوی
ورن
ژول ورن
افسانه نویس فرانسوی
لافونتن
فارسی به عربی
کاتب مسرحی، مسرحی
واژه پیشنهادی
بکت
نمایشنامه نویس اسپانیایی
خوزه اچه گارای
اثری از اوژن اسکریپ نمایشنامه نویس فرانسوی
ارباب سالامانکا
پرندگان حیاط
لغت نامه دهخدا
نویس. [ن ِ] (ریشه ٔ فعل) ریشه ٔ مضارع فعل نوشتن است و در صرف وجه مضارع و امر به کار رود: نویس. بنویس. می نویسم. || (ن مف) به صورت مزید مؤخر به معنی «نوشت » در ترکیبات ذیل مستعمل است: بارنویس. بیرون نویس. پانویس. پاک نویس. پیش نویس. خارج نویس. || به معنی نویسیده و نوشته به صورت مزید مؤخر به کار رود: نانویس، به معنی نانویسیده و نانوشته. || (نف) به صورت اسم فاعل مرخم به معنی نویسنده و نگارنده و آنکه می نویسد بصورت مزید مؤخر در ترکیبات زیر مستعمل است: افسانه نویس. اوارجه نویس. پنهان نویس. تابلونویس. تاریخ نویس. تندنویس. چهره نویس. چیزنویس. حاشیه نویس. حق نویس. خفیه نویس. خودنویس. خوش نویس. داستان نویس. دعانویس. دفترنویس. رمان نویس. روزنامه نویس. سرخطنویس. ضابطنویس. غلطنویس.فکاهی نویس. کاغذنویس. کتیبه نویس. کشیک نویس. کفن نویس. لشکرنویس. مثال نویس. مجلس نویس. مراسله نویس. نامه نویس. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) نوشته ای که برای بازی کردن در تماشاخانه تحریر شود. هنرپیشگان از روی آن سخن گویند و حرکات خود را طبق آن نوشته تنظیم کنند و آن انواع دارد پیس. یا نمایشنامه سینما. سناریو.
معادل ابجد
1030